پرده آشپزخانه را آویزان کردم ، ماشین لباسشویی را وصل کردم، گاز را تمیز کردم ، یخچال و کابینتهای متحرک را جابجا کردم
هنوز کار هست: ماشین ظرفشویی را وصل کنم و کف آشپزخانه را بشویم اما خسته شدم
و خستگی ام را با دیدن گیم او ترونز برطرف می کنم: آقا این مادربزرگه گیس طلا...
امسال سفر نرفتم و بدخلقم، درگیر ماجرای خونه و اسباب کشی بودم و از هفته دیگه هم جلسات دفاع از پایان نامه ها شروع می شهههههه تا اول مهر
به پاییز دلخوشم و سفرهای رنگی اش
اما این باعث نمی شه که وقتی فیس بوک یاداوری می کنه که من پارسال همین موقع کنار دریاچه ای در گرجستان چادر زده بودم، غصه تو دلم جمع نشه
گیس طلا...و جام رو دارترین آدم دنیا می رسه به همکار دوازده سال پیش من که تو تلگرام پیدام کرده و بعد از یکی دو روز حال و احوال، پیغام داده :
-دو تومن داری به من قرض بدی؟
-نه متاسفانه، خونه خریدم
- مبارکه، شمال جایی داری ما بریم، همه جا پر شده
-!!!
گیس طلا...طبقه برای حمام خریده بودم و جعبه به بغل هن و هُن کنان به سمت خونه می اومدم که مردی دوان دوان به سمتم دوید و از کنارم رد شد و رفت و در همان حال با عجله و مهربانی و نگرانی گفت: خب خبرم می کردی برات بیارمش!
در حیرتم از آدمهاییکه روز دختر را به من ٤٧ ساله تبریک می گن
نکنید اقا جان نکنید
این تبریک از تقسیم بندی ناجوری در ذهنتان حکایت دارد، به دوستم که بیوه است تبریک نمی گویید، به من چون ازدواج نکردم تبریک می گوید، زشت است جان مادرتان، نکنید
گیس طلا...برچسب : نویسنده : 9gistelad بازدید : 26 تاريخ : جمعه 6 مرداد 1396 ساعت: 20:40
زنگ زد که دارم می روم سفر ، می آیی؟
گفتم می آیم
و راه افتادیم
زنی زیبا و با کلاس است، همسر و مادری کوشا ، به سختی درس خوانده و رییس شرکت خودش است
حالا می خواست چند روزی با خودش خلوت کند
همسر و فرزندانش در اقدامی گروهی اعلام کرده بودند که از او رضایت ندارند، هر شب غذا نمی پزد و خانه همیشه برق نمی زند و لباسهای آنان همیشه شسته و اتو شده نیست
آمده بود از خود بپرسید که چه کند تا همه راضی باشند
هنوز به ذهنش نرسیده بود که شاید حق با آنها نباشد
گیس طلا...برچسب : نویسنده : 9gistelad بازدید : 27 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1396 ساعت: 6:46